جدول جو
جدول جو

معنی باقی گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

باقی گذاشتن
به جا گذاشتن، برقرار و پایدار گذاشتن
تصویری از باقی گذاشتن
تصویر باقی گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
باقی گذاشتن
(مُ)
بجا ماندن و برقرار گذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء). برجای نهادن
لغت نامه دهخدا
باقی گذاشتن
به جا گذاشتن بجا ماندن بر قرار گذاشتن
تصویری از باقی گذاشتن
تصویر باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باقی نگذاشتن
تصویر باقی نگذاشتن
نماندن و کس را از ایشان زنده نماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
Cushion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
Tile
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
carreler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
amortir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
להניח כרית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
गद्दी देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
לרצף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
memasang ubin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
menaruh bantal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
วางหมอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
टाइल लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
tegels leggen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
kussens plaatsen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
铺瓷砖
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
posare piastrelle
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
타일을 깔다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
imbottire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
poner baldosas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
amortiguar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
amortecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
укладати плитку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
wyścielić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
укладывать плитку
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
класти подушку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
układać płytki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
Fliesen verlegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
polstern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
амортизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاشی گذاشتن
تصویر کاشی گذاشتن
colocar azulejos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالش گذاشتن
تصویر بالش گذاشتن
クッションを置く
دیکشنری فارسی به ژاپنی